شخصیت افرادی که رنگ بنفش را دوست دارند چگونه است؟
تاریخ انتشار: ۲۱ شهریور ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۹۹۱۴۰۱
اگر رنگ مورد علاقه شما بنفش است، چه معنی و مفهومی دارد؟ حقایقی در مورد رنگ بنفش
به گزارش اقتصاد آنلاین؛ آیا رنگ مورد علاقه شما بنفش است؟ پس، به احتمال زیاد یک شخصیت بنفش دارید. رنگ های مورد علاقه اطلاعات زیادی در مورد شخصیت یک فرد در اختیار ما قرار می دهند. اگر خودتان به رنگ بنفش علاقه دارید یا می خواهید درباره خصوصیات افرادی که به رنگ بنفش علاقه دارند بدانید با روانشانسی رنگ بنفش همراه مینویسم باشید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
تقریبا هر فردی در این دنیا دارای یک رنگ مورد علاقه است. این ترجیح با عمیق ترین جنبه های شخصیتی آن فرد همراستا است. در این مقاله، ما به طور دقیق به شخصیت رنگ بنفش و ویژگی های آن می پردازیم.
اگرچه ممکن است شما تمام ویژگی ها و خصوصیات شخصیت رنگ بنفش را نداشته باشید، اما اگر بنفش رنگ مورد علاقه شماست، ویژگی های زیر با شما ارتباط خواهند داشت.
همچنین، ممکن است متوجه شوید که تحت شرایط خاص مثلا وقتی استرس دارید، ویژگی های منفی این رنگ را از خود بروز می دهید.
در این زمینه بخوانید؛
رازهایی که خال های بدن در مورد شخصیتتان فاش می کند
بگو میوه چی دوست داری تا بگم چه شخصیتی داری!
بگو کدوم کفشو می پوشی تا بگم چه شخصیتی داری؟
خصوصیات کسانی که رنگ بنفش دوست دارند
اگر رنگ مورد علاقه شما بنفش است، شما دارای شخصیت بنفش هستید یا به عبارت دیگر کاراکتر بنفش دارید.
این بدان معنی است که بیشتر ویژگی های شخصیتی رنگ بنفش را با خود دارید، این ویژگی ها عمیقا با معنی و مفهوم رنگ ها در ارتباط هستند.
اگر رنگ مورد علاقه شما بنفش است، چه معنی و مفهومی دارد؟کاریزماتیک
افرادی که رنگ بنفش را دوست دارند، شخصیت کاریزماتیک و دلسوزی دارند. آن ها دارای قدرت و ثبات خاصی هستند و به طور طبیعی قابل اعتماد می باشند، به همین دلیل در میان یک جمع برجسته می شوند.
انرژی و آرامش آن ها از شخصیت قرمز و آبی سرچشمه می گیرد؛ زیرا رنگ بنفش ترکیبی از این دو رنگ است. جای تعجب نیست که این جنبه های شخصیتی باعث می شوند تا دیگران به سمت شما جذب شوند. این یک تعادل عالی بین دو ویژگی شخصیتی فوق العاده است.
درون گرا
بیشتر اوقات، شما درون گرا هستید و نه برون گرا. اگرچه ممکن است افراد شما را خجالتی بدانند، اما شما فردی با بصیرت و شخصیت مستقل هستید.
شما از تنها بودن لذت می برید و برای فردیت خود ارزش قائل هستید.
اما داشتن شخصیت بنفش به این معنی است که فردی حساس و بسیار حامی هستید. ممکن است ترجیح دهید تنها باشید، اما هرگز دوستی که به شما نیاز دارید را تنها نخواهید گذاشت.
بشردوست
به عنوان یک بشردوست، شما برای کمک به دیگران و تبدیل کردن این جهان به مکانی بهتر تلاش می کنید. اما این حمایت بیش از حد ممکن است برای شما هزینه داشته باشد، مردم اغلب از یان قلب مهربان سواستفاده می کنند.
از آنجایی که شما یک فرد بیش از حد حساس هستید، نگرانی بیش از حد در مورد دیگران باعث می شود تا حساس تر شوید. به عنوان یک شخصیت بنفش، روحی شهودی و کمی معنوی دارید. به همین دلیل است که رشد معنوی برای شما جذاب است.
شما فردی نیستید که نگران مطابقت خود با محیط اطراف باشید. حتی چیزهای غیرمتعارف را دوست دارید و این باعث می شود که اهمیت به خود را بیشتر در اولویت قرار دهید.
به همین دلیل، مردم ممکن است تصور کنند که شما مغرور و متکبر هستید. گاهی اوقات حتی کمی بدخلق.
خلاق
طرز تفکر خلاق شما دایره دوستان تان را تحت تاثیر قرار می دهد. شما یک فرد ایده آل گرا و خیال پرداز هستید که همیشه به آینده، آینده ای بهتر سفر می کند.
در اصل، شما به زندگی از پشت عینک هایی به رنگ رز نگاه می کنید و گاهی اوقات به مانند شخصیت رنگ صورتی به بلوغ کامل نرسیده اید.
بنفش بودن شخصیت به این معنی است که شما خلاق و تخیل گرا هستید. از یک نویسنده پرشور گرفته تا یک نقاش متفکر، شما روح بصری دارید که خلق می کند و نوآور است.
به عنوان یک فرد شهودی، شما نسبت به مشکلات دیگر حساس هستید. ثبات عاطفی کلید داشتن یک زندگی هماهنگ برای شماست.
ممکن است بخواهید برای تعادل عاطفی خود کمی مدیتیشن انجام دهید.
اگر رنگ بنفش را دوست ندارید …
شما فردی عمل گرا و سر به زیر هستید.
شما فردی هستید که از بودن در جامعه لذت می برد و با خوشحالی به قوانین پایبند است.
شما نسبت به ایده ها و نظرات خود محافظه کار و انعطاف پذیر هستید.
رنگ بنفش ممکن است شما را بترساند.
حقایقی در مورد رنگ بنفشاز آنجایی که رنگ بنفش همیشه در طبیعت نادر و کمیاب بوده است، به همین دلیل یک رنگ گران قیمت در صدها سال پیش به حساب می آمد و از این رو، اشیایی به رنگ بنفش سلطنتی در نظر گرفته می شدند.
بنفش یک رنگ فرعی است که مکمل آن رنگ زرد است.
رنگ بنفش نقطه اتصال گرمی رنگ قرمز و سردی رنگ آبی است و سایه روشن های زیادی را در این طیف شامل می شود. به همین دلیل،بنفش هم ویژگی های گرم و هم سرد را در خود حفظ می کند. از یک طرف، در انتهای رنگ سرخابی و خرمایی گرم به حساب می آید و در انتهای رنگ بنفش ویولت، سرد محسوب می شود.
ارتش ایالات متحده به سربازانی که طی جنگ زخمی شده اند، قلب های بنفش اهدا می کند.
تنها در دو پرچم ملی کشورها رنگ بنفش بکار رفته است: دومینیکا و نیکاراگوئه
بنفش ترکیبی از دو رنگ قرمز و آبی است، در حالی که رنگ بنفش ویولت در طیف نور قابل مشاهده است.
منبع: minevisamمنبع: اقتصاد آنلاین
کلیدواژه: شخصیت شناسی اخبار عمومی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.eghtesadonline.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «اقتصاد آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۹۹۱۴۰۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
چه افرادی امام صادق(ع) را شهید کردند؟
امروز، شنبه -۱۵ اردیبهشت- مصادف با ۲۵ شوال و سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) است؛ امامی که به شیخ الائمه و رئیس مذهب شیعه شناخته میشود و سالها به تربیت شاگردانی پرداخت که جهانیان از علم دانشمندان اسلامی انگشت به دهان ماندند.
این روزها که زائران بیت الله الحرام پس از ۹ سال انتظار برای به جا آوردن عمره مفرده عازم مکه شده اند، در مدینه خدمت پیامبر اکرم (ص) رسیده و در حرم بقیع به زیارت حضرت صادق (ع) و ائمه بقیع میروند. در زیارت امین الله که برای امامان معصوم وارد شده، از خدا میخواهیم که ما را عاشق برگزیده دوستانش یعنی ائمه قرار دهد و در ادامه از پروردگار میخواهیم ما را از اخلاق دشمنانش دور بدارد و در برخی زیارتنامهها به امام عرض میکنیم که «من با کسی در صلح و آرامشم که با شما از در دوستی و سلامت درآید و با هر کسی در جنگ و دشمنی هستم که با شما در جنگ است»؛ به ویژه کسانی که کمر به قتل شما بسته اند.
در برخی روایات نیز به نقل از ائمه معصومین آمده که «ما منا الا مقتول او مسموم.» هر یک از ائمه به شهادت رسیدند و هیچکدام به مرگ طبیعی از دنیا نرفتند. اگر در مظلومیت امام صادق (ع) اشک میریزیم و در شهادت آن حضرت گریه میکنیم، باید بدانیم چه کسانی آن حضرت را به شهادت رساندند و چه ویژگیهایی داشتند تا تکلیف خود را با آنان مشخص و صف خود را از آنان جدا کنیم.
آغاز امامت امام صادق (ع) با حکومت هشام پسر عبدالملک و پایان آن با دوازدهمین سال از حکومت ابوجعفر منصور (المنصور بالله) مشهور به دوانیقی مصادف بوده است. در واقع آن حضرت از آغاز ولادت تا هنگام شهادت، حکومت جائرانه ۱۰ نفر از امویان به نامهای عبدالملک پسر مروان، ولید پسر عبدالملک (ولید اول)، سلیمان پسر عبدالملک، عمر پسر عبدالعزیز، یزید پسر عبدالملک (یزید دوم)، هشام پسر عبدالملک، ولید پسر یزید (ولید دوم)، یزید پسر ولید (یزید سوم)، ابراهیم پسر ولید و مروان پسر محمد و دو تن از عباسیان یعنی سفاح و منصور را تحمل کردند.
اگرچه دومین خلیفه عباسی از نوادگان عباس بن عبدالمطلب بود و ساخت شهر بغداد به دستور او انجام گرفت ولی نباید فراموش کنیم که در دوره خلافت او، قیامهای متعددی از جمله قیام نفس زکیه رخ داد و به دستور او بسیاری از سادات حسنی زندانی شده و به شهادت رسیدند و در نهایت امام صادق (ع) به دستور او به شهادت رسید.
حجت الاسلام مهدی پیشوایی که در دوران کرونا دار فانی را وداع گفت، در کتاب سیره پیشوایان نوشت: ابوجعفر منصور از تحرک و فعالیت سیاسی امام صادق (ع) سخت نگران بود. محبوبیت عمومی و عظمت علمی امام بر بیم و نگرانی او میافزود. به همین جهت هر از چندی به بهانهای امام را به عراق احضار میکرد و نقشه قتل او را میکشید ولی هر بار به نحوی خطر از وجود مقدس امام برطرف میشد. منصور شیعیان را در مدینه به شدت تحت کنترل و مراقبت قرار داده بود، به طوری که در مدینه جاسوسانی داشت که کسانی را که با شیعیان امام صادق رفت وآمد داشتند، گردن میزدند.
این پژوهشگر تاریخ اسلام افزود: امام، یاران خود را از نزدیکی و همکاری با دربار خلافت باز میداشت. روزی یکی از یاران امام پرسید «برخی از ما شیعیان گاهی دچار تنگ دستی و سختی معیشت میگردد و به او پیشنهاد میشود که برای اینها (بنی عباس) خانه بسازد، نهر بکند (و اجرت بگیرد)، این کار از نظر شما چگونه است؟» امام فرمود «من دوست ندارم که برای آنها (بنی عباس) گرهی بزنم یا درِ مشکی را ببندم، هرچند در برابر آن پول بسیاری بدهند. زیرا کسانی که به ستمگران کمک کنند، در روز قیامت در سراپردهای از آتش قرار داده میشوند تا خدا میان بندگان حکم کند».
پیشوایی افزود: امام، شیعیان را از ارجاع مرافعه به قُضات دستگاه بنی عباس نهی میکرد و احکام صادر شده از محکمه آنها را شرعاً لازم الإجرا نمیشمرد. امام هم چنین به فقیهان و محدثان هشدار میداد که به دستگاه حکومت وابسته نشوند ومی فرمود: فقیهان اُمَنای پیامبرانند، اگر دیدید به سلاطین روی آوردند (و با ستمکاران دمساز و همکار شدند) به آنان بدگمان شوید واطمینان نداشته باشید.
امام صادق (ع) همواره از منصور دوانیقی دوری میگزید و استاد پیشوایی با اشاره به یک روایت در این زمینه نوشت: روزی منصور به امام صادق (ع) نوشت «چرا مانند دیگران نزد ما نمیآیی؟» امام در پاسخ نوشت «ما (از لحاظ دنیوی) چیزی نداریم که برای آن از تو بیمناک باشیم و تو نیز از جهات اُخروی چیزی نداری که به خاطر آن به تو امیدوار شویم. تو نه دارای نعمتی هستی که بیاییم به خاطر آن به تو تبریک بگوییم و نه خود را در بلا و مصیبت میبینی که بیاییم به تو تسلیت دهیم، پس چرا نزد تو بیاییم؟!» منصور نوشت «بیایید ما را نصیحت کنید» که امام پاسخ داد «اگر کسی اهل دنیا باشد، تو را نصیحت نمیکند و اگر هم اهل آخرت باشد، نزد تو نمیآید!»
استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب سیری در سیره ائمه اطهار (ع) درباره احضار امام ششم (ع) به مرکز خلافت نوشت: منصور گاهی با امام صادق (ع) سخت میگرفت و گاهی آسان. ظاهرا هیچ وقت حضرت را به زندان نبرد ولی خیلی از اوقات ایشان را تحتنظر قرار میداد. یک دفعه ظاهرا دو سال حضرت را در کوفه تحتنظر قرار داد و چندین بار امام را احضار کرد و فحاشی و هتاکی نمود که «میکشمت، گردنت را میزنم؛ تو علیه من تبلیغ میکنی و مردم را بر علیه من میشورانی...».
عبداللّه بن فضل بن ربیع از پدرش (وزیر دوره عباسی) نقل کرده است: منصور، در سال ۱۴۷ سفر حج کرد و بعد به مدینه رفت و به ربیع گفت «کسی را به دنبال جعفر بن محمّد بفرست تا او را با رنج و عذاب نزد ما بیاورد. خدا مرا بکشد، اگر من او را نکشم!» ربیع چنان وانمود کرد که فراموش کرده است. دوباره منصور تکرار کرد و ربیع هم باز خود را به غفلت زد. این بار منصور نامه تندی به ربیع نوشت و به او پرخاش کرد و فرمان داد که کسی را بفرستد تا جعفر بن محمّد را بیاورد.
زمانی که امام صادق (ع) وارد شد، منصور شروع به تهدید آن حضرت کرد و سخنان درشت به زبان آورد و گفت «ای دشمن خدا! مردم عراق تو را رهبر خود دانسته و زکات مالشان را برای تو میفرستند و تو از سلطنت من سرپیچی میکنی و در پی آشوب و غائله هستی، خدا مرا بکشد که اگر من تو را نکشم!»
زمام داران بنی امیه میکوشیدند تا به هر شکلی مردم را از مکتب اهل بیت (ع) دور نگه داشته، میان آنان و پیشوایان بزرگ اسلام فاصله ایجاد کنند و به این منظور مردم را به مفتیان وابسته به حکومت وقت یا حداقل فقیهان سازشکار و بی ضرر رجوع میدادند. زمام داران عباسی نیز با آن که در آغاز کار، شعار طرفداری و حمایت از بنی هاشم را دستاویز رسیدن به اهداف خویش قرار داده بودند ولی پس از آن که جای پای خود را محکم کردند، همین برنامه را در پیش گرفتند.
خلفای عباسی همانند امویان، پیشوایان بزرگ خاندان نبوت را که جاذبه معنوی و مکتب حیات بخش آنان مردم را شیفته و مجذوب خود ساخته و به آنان بیداری وتحرک میبخشید، برای حکومت خود کانون خطر تلقی میکردند و از این رو کوشش میکردند به هر وسیلهای که ممکن است، آنان را در انزوا قرار دهند که این موضوع، در زمان امام صادق (ع) بیش از هر زمان دیگری به چشم میخورد.
در عصر امام ششم حکومتهای وقت به طور آشکارا تلاش میکردند تا افرادی را که خود مدتی شاگرد مکتب آن حضرت بودند، در برابر مکتب امام بر مسند فتوا و فقاهت نشانده و مرجع مردم معرفی کنند، چنان که ابن ابی ذئب و مالک بن انس را بر مسند فتوا نشاندند.
منصور ملعون پس از به شهادت رساندن حضرت صادق (ع) تصمیم گرفت تا جانشین آن حضرت را نیز به قتل برساند و لذا وقتی توسط محمد بن سلیمان، فرماندار مدینه از شهادت امام صادق (ع) آگاه شد، طی نامهای به وی نوشت «اگر جعفر بن محمد شخصی را جانشین خود قرار داده، او را احضار کن و گردنش را بزن!» طولی نکشید که گزارش فرماندار مدینه به این مضمون به بغداد رسید که «جعفر بن محمد ضمن وصیتنامه رسمی خود، پنج نفر را به عنوان وصی خود برگزیده که عبارتند از خلیفه وقت، منصور دوانیقی! محمد بن سلیمان یعنی فرماندار مدینه و خود گزارش دهنده! عبدالله بن جعفر بن محمد که برادر بزرگ امام کاظم (ع) بود، موسی بن جعفر (ع) و حمیده همسر آن حضرت».
فرماندار در ذیل نامه کسب تکلیف کرده بود که کدام یک از این افراد را باید به قتل برساند و منصور که هرگز تصور نمیکرد با چنین وضعی روبرو شود، فوق العاده خشمگین شد و فریاد زد «اینها را نمیشود کشت!» این وصیت نامه امام صادق (ع) یک حرکت سیاسی بود. زیرا آن حضرت از قبل امام بعدی و جانشین واقعی خود یعنی امام کاظم (ع) را به شیعیان خاص و خاندان علوی معرفی کرده بود ولی از آنجا که از نقشههای شوم و خطرناک منصور آگاهی داشت، برای حفظ جان پیشوای هفتم چنین وصیتی کرده بود.
منبع: ایرنا
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی